Abstract: (2408 Views)
This article has no abstract.
Full-Text [PDF 461 kb]
(8 Downloads)
اشاره
گویی حالا حوالی سالِ سی است؛ در یکی از کافههای آن زمان، یا خانههایی که محل جدل فلسفی نیما و جلال بود، نشستهای. درست مقابل نیما یوشیج. چشم که باز میکنی اما، میبینی روبهروی استاد منوچهر آشتیانی هستی. خواهرزاده نیما یوشیج و نوه میرزا حسن آشتیانی. وقتی درباره خانوادهاش برایم حرف میزند، میگوید خانواده پدریاش آنقدر مذهبی بودند که مردان یک نسل پیش از او، همه روحانی بودند. اما خانواده مادریاش، حال و هوای دیگری داشتند؛ روحیهای مبارز و سرسخت که منوچهر شیفته آن شده بود.
او تمام دوره نوجوانیاش را با نیما گذراند. در همین نشستوبرخاستها بود که با فردید، صادق هدایت و جلال آلاحمد آشنا شد. به سوی فلسفه کشیده شد. آنقدر تصمیمش برای آموختن فلسفه جدی بود، که بهعنوان تنها دانشجوی رشته فلسفه در آن سال، تحصیلش را در دانشگاه تهران آغاز کرد. بعد به آلمان رفت. فلسفه خواند و پس از آشنایی با آلفرد وبر و گادامر پایش به جامعهشناسی باز شد. او رشته جامعهشناسی شناخت را بهعنوان شاخه تخصصیاش برگزید و آن را نزد استادانی چون گادام و آلفرد وبر آموخت.
حالا در دهه هشتم زندگیاش همچنان مینویسد، مینویسد و مینویسد. در این شماره از فصلنامه نقد کتاب علوم اجتماعی با او به گفتگو نشستهایم. این گفتگو در سه بخش زندگینامه، آثار و نقد بازار کتاب در ادامه آمدهاست:
Type of Study:
Research |
Subject:
General Received: 2017/08/2 | Accepted: 2017/08/2 | Published: 2017/08/2